چرا بیقراری؟ چرا درهمی؟
چرا داغداری؟ خرابی؟ بمی؟!
♦
مگر سرنوشت منی اینقدَر
غمانگیز و پیچیده و مبهمی؟
♦
مرا دوست داری ولی تا کجا؟
مرا تا کجا دوستتدارم”ی؟
♦
نه با تو دلم خوش، نه بی تو دلم…
جهنم-بهشتی، نه! شادی-غمی
♦
تو هم مثل باران که نفرین شدهست
بیایی زیادی، نیایی کمی
♦
جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نمنمی .
مژگان عباسلو
پ ن: خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود . خیلی خوب بود !
درباره این سایت